۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه

دزد تمام لبخندها

بهمن آمد؛ ماهی که خمینی "دزد تمام لبخندها" به ایران آمد و کشور را به نابودی کشاند


۴ نظر:

  1. لعنت بر خمینی.

    پاسخحذف
  2. تا ابد ملعون باد یاد و خاطره خمینی.

    پاسخحذف

  3. روزی که ناگهان

    تاری ز موی عارض «بوجهل» در کتاب



    از ضحاک تا فریدوندزدانه جای شهپر طاووس را گرفت

    و آنشب که عکس او

    در قاب تنگ ماه

    آسوده تر ز مردمک چشم جا گرفت

    شهر غنوده را

    دودی غلیظ چون شب دوزخ فرا گرفت

    از هر مغازه آتش طغیان زبانه زد

    وز هر کرانه

    لشکر طغیان شکن رسید

    چندانکه شهر چهره نا آشنا گرفت.



    جنگاوران سرخ

    با نقش لاله ها به عَلَم های گونه گون

    داغ شهید را همه جا تازه داشتند

    پیران موسپید

    بر سینه برهنه دیوارهای شهر

    دشنام ها به جای دعاها نگاشتند

    گلچهرگان

    به پاس سکوت سپاهیان

    گلبوسه بر دهان مسلسل گذاشتند

    آنگاه جملگی

    مشت درشت بر کمر آسمان زدند

    فریادهای خشم به گوش جهان زدند.



    ناگه خزان سرخ

    پس از نوبهار سبز

    با جنگ از کرانه مغرب فرا رسید

    وز موج خون

    شراره ی طغیان فرو نشست

    باد ستیزه جوی

    عَلَم های کهنه را

    با نقش لاله های شهادت فرو شکست

    آنگاه لاله های طبیعی

    به رغم فصل

    در کشتزار حادثه

    سر برفراختند

    وز شرم زندگان

    چون شمع

    بر مزار شهیدان ناشناس

    ماندند و د رحباب بلورین گداختند.



    گلهای آتشین

    بعد از کرشمه های زنان با سپاهیان

    از لوله های گرم مسلسل جدا شدند

    پایان گرفت الفت «گل ها» و «لوله ها»

    آنگاه این دو واژه از هم گسیخته

    پنهان شدند در پس نام «گلوله ها»

    وز دیدگاه خویش

    راه هلاک آدمیان را شناختند.



    باران و آفتاب

    دشنام های کهنهه و خونهای تازه را

    بر سینه برهنه دیوارهای شهر

    آمیختند و رهگذران را هزار بار

    زین بازوی دوگانه خود خیره ساختند.



    امروز کودکان و جوانان و مادران

    در دوزخی به نام «بهشت برادران»

    بر گرد روشنایی فواره های سرخ

    چون شمع در سرشک ندامت تپیده اند

    وز گوشه های چشم

    گل ها و لوله های پر از درد و داغ را

    بر گور جنگیان نگون بخت دیده اند

    اما نگفته اند

    کز لابلای دفتر اندیشه های خویش

    آن تار موی را

    وز قاب ذهن

    صورت آن فتنه جوی را

    آیا ربوده اند و به آتش کشیده اند؟

    یا با کلید وعده او در بهشت

    نوبت گرفته اند و به دوزخ رسیده اند.



    این کاوه های غافل اندوهگین هنوز

    مغز گرانبهای جوانان خویش را

    قربانی قساوت ضحاک می کنند

    اما کجاست روح فریدون نامدار

    کز مرز شاهنامه اگر پا برون نهد

    «ضحاک» دیو را همه

    در خاک می کند

    وانگه به پاس مقدم آن ایزدی سروش

    آئینه ضمیر پشیمان خویش را

    از نقش «ماردوش»

    وز جلوه های دوزخی ا



    پاسخحذف
  4. نادر نادرپور
    از ضحاک تا فریدون
    شعر بالا شاعر میهن دوست نادر نادر پور

    پاسخحذف